@با تو تا هميشه@
¤ براي دلهاي چسپيده در سرزميني كه خورشيد عشق آن را غروبي نيست ¤
وقتي يكي رو داري كه بهت ميگه عاشقتم.. ولي شبها وقتی میخوای بخوابی.. می بیبنی کسی رو نداری که الان بهت فکرکنه... همین الان به یادت باشه... دلتنگت باشه و تو رو بخواد... اینجاست که می فهمی ... هنوز خيلي تنهـــــــــــایی.. famey این روزا .. جنازه ی کسانی که ادعا می کنن بدون ما می میرن .. هر روز در اغوش این و اون پیدا می شن ....! عشق كيلويي چند رفیق ؟ ////@/// نه زخم است ... نه سوختگی ... انگشتانم اگر باند پیچ است... همه ی نخ هایی است که بسته بودم... تا یادم باشد چطورفراموش شدم ...!!!////@/// @ قسمتي از داستان از نيم باز تا ماه عسل@ زن سردش شد. چشم باز كرد. هنوز صبح نشده بود. شوهرش كنارش نخوابيده بود. از رختخواب بيرون رفت. باد پردهها را آهسته و بيصدا تكان ميداد. پرده را كنار زد. خواست در بالكن را ببندد. بوي سيگاررا حس كرد، انجا پايين بالكن… ولي كسي رانديد..! فكر كرد ديگر بايد تنها برگرد ، از سفر.. ياد بوي عطر تنش گريانش كردو...////@/// ميدونى چرا هميشه يكي بود يكي نبود؟ چون اونى كه نبود لياقت اونى كه بود رو هيچوقت نداشت...////@/// تو بايد حرفهايم را بفهمي، ميدانم نميفهمي و ميروي.. وَ تو ... روزی برخواهی گشت !! که از من تنهــــا گرد و غباری بر روی شعرهای عاشقانه باقی مانده است... كه آخر همه شان نوشته : براي شهين.. ولي بدون او.. ////@/// اگر ناراحتت كردم منو ببخش ولي اين فقط حسيه كه حالا دارم شايد چون دلم برات تنگه و تو كنارم نيستي دستامو دور گردنت كنم و چشاتو نگاه كنم و بعض چشات كه من مدتي است يادم رفته بتونه بهم بگه : فامي هنوزم تو آخرين كسي هستي من دارم ////@/// خيلي وقت است كه آموخته ام که وابسته نباید شد ؛ نه به هیچ کس ، نه به هیچ رابطه ای ! واین لعنتی .... نشدنی ترین کاری بود که آموخته ام ... !! منو ببخش شهين كه بدجور وابسطه تو شدم ، و در نبودت آنقدر رنج ميكشم كه تحملش برايم سخته ميخوام تو هم شريك اين درد باشي ... ناراحت كردنت دليلش فقط همينه .. باورم كن ////@/// تو تمام ناتمام مني .. من چيز ديگري از تو نميخواهم ، همين كه مال من هستي كافيست فقط براي من بمان .. نميخواهم تو ادامه داستان " اومدني.. رفتنيه.." باشي////@///
اولین نگاه عاشقانه من ، نگاه تو بود اولین لبخند ،لبخند تو.. امروز تمام بوسه هایم بر گونه هایت و ” دوستت دارم ”هایی که به تو می گفتم شیرین ترین لحظه های زندگیم بود ! و صدای تو که تا آخرین روزها آخرین صدای هر شبم خواهد بود، همواره بعد از صدای تو هیچ صدایی دیگر نخواهد بود ! امروز را هر چه بود از تو بود..
دلتنگ بودم و خسته آمدم تا ماه نگاهت را از پشت پنجره بچینم اما پاییز حرفهایت به هوای شعرم خورد... و رعد یادت در واژه هایم پیچید، و تمام خاطراتم با ديدن تو خیس شدند.. چه بگویم وقتی دیوانه وار سمت گل هایی از تو آب میدهم، در حرکتم وآخرش نمیدام به کدام نا کجا آباد می رسم؟ تازه لهجه شعرم بهاری شده بود که تو آمدی ونگذاشتی لا به لای برگها گريه کنم، حالا از بهار نشانی نیست تنها یک برگ: که مرا میبرد تا رویایی که تابه حال ندیده ام، و اینکه به او که هیچوقت فکرش را هم نمی کردم، چقدر فکر کردم ، و هنوزم دلتنگم .!! و باورم شده كه " شهين" عاشقانه مي خواهمت... famey-solimane 11/12/1390
دلتنگ بودم و خسته آمدم تا ماه نگاهت را از پشت پنجره بچینم اما پاییز حرفهایت به هوای شعرم خورد... و رعد یادت در واژه هایم پیچید، و تمام خاطراتم با ديدن تو خیس شدند.. چه بگویم وقتی دیوانه وار سمت گل هایی از تو آب میدهم، در حرکتم وآخرش نمیدام به کدام نا کجا آباد می رسم؟ تازه لهجه شعرم بهاری شده بود که تو آمدی ونگذاشتی لا به لای برگها گريه کنم، حالا از بهار نشانی نیست تنها یک برگ: که مرا میبرد تا رویایی که تابه حال ندیده ام، و اینکه به او که هیچوقت فکرش را هم نمی کردم، چقدر فکر کردم ، و هنوزم دلتنگم .!! و باورم شده كه " شهين" عاشقانه مي خواهمت... famey-solimane 11/12/1390
هیچ کس را ندارم به جز تو ، تا ببوسد مراعاشقانه کاش می شد کنارت بمانم ، عشق تو باشدو یا نباشم فرقی اصلاً ندارد چه نقشی ؛ خواهرانه و یا مادرانه کاش می شد کنارم بمانی ؛ تا نباید به تو آفتابم آفتابی که بی تو هدررفت ؛ آفتابِ خمار ِ زنانه نقش من گم شده بین مردم ! تکه تکه ، جدا دورم از تو وقتی اینجا نباشی همین است : فکر هایی خراب ! احمقانه ! کاش می شد که این را بفهمی ، گریه هایم چرا هی بلنداند مرد ها هم تحمل ندارد، زخم هایی چنین روی شانه
يادش به خير اون شب داخل ماشين كنار شكوفه درختهاي گلابي چه لذتي داشت زير نور ماه با تو بودن
يادش به خير اون شب داخل ماشين كنار شكوفه درختهاي گلابي چه لذتي داشت زير نور ماه با تو بودن
" دلنوشته هايي براي ساعت 10 ده 10 ده... I LOve You vereee.. مرا در گرد و غبار رویاهایم تنها مگذار... دوست دارم در زیباترین زندان دلت زندگی کنم... تو را در آسمان دلم یافتم... کاش می توانستم از درون یک تنگ شیشه ای با ماهی های قرمز برایت از عشق بخوانم، تا بدانی دیوانهوار دوستت دارم... دوست دارم هر شب با صدای نفسهایت در آغوش گرم و مهربانت خواب روم ، تا در رؤیا نیز باتو باشم... سوگند به موج دریا و سوگند به كهكشان مهربانیت كه هرلحظه از لحظهی پیش بیشتر ... «...دوستت دارم...» دلم می خواهد زمین و زمان گرد من جمع شوند و تا بینهایت این كلمه را برایت تکرار کنند... به خداوندی خدا سوگند كه تا بینهایت دوستت دارم...
" دلنوشته هايي براي ساعت 10 ده 10 ده... I LOve You vereee.. مرا در گرد و غبار رویاهایم تنها مگذار... دوست دارم در زیباترین زندان دلت زندگی کنم... تو را در آسمان دلم یافتم... کاش می توانستم از درون یک تنگ شیشه ای با ماهی های قرمز برایت از عشق بخوانم، تا بدانی دیوانهوار دوستت دارم... دوست دارم هر شب با صدای نفسهایت در آغوش گرم و مهربانت خواب روم ، تا در رؤیا نیز باتو باشم... سوگند به موج دریا و سوگند به كهكشان مهربانیت كه هرلحظه از لحظهی پیش بیشتر ... «...دوستت دارم...» دلم می خواهد زمین و زمان گرد من جمع شوند و تا بینهایت این كلمه را برایت تکرار کنند... به خداوندی خدا سوگند كه تا بینهایت دوستت دارم...
نامه اي به دخترم روزيتا ازسلسله نامه هايم به نام: "نامه هايي به حجم بزرگ و نه سفيد" روزيتا دخترم سلام، نميدونم تو حالا كجايي و كي نامه من به دستت ميرسه.. ولي من اين نامه رو تو روزايي مينويسم كه فقط از از اشنايي با مادرت چند هفته ميگذره و روزهاي خوبي نيست چون ما بسيار از هم فاصله داريم، فاصلهايي كه تو درك نخواهي كرد... در مورد اسمت بايد بگم كه من انتخاب كردم و مامانت حتما تاييد ميكنه.. واي "روزيتا" اگه بدوني چه مامي نازنيني داري از خدا ميخواي كه زودتر به دنيا بيايي.. عزيزم شايد وقتي اين نامه رو بخوني من ديگه نباشم، چون مرگ و زندگي فقط دست خداست، ازت ميخوام كه مواظب مادرت باشي كه او ناياب ترين مادر دنياست... |
About
از واپسین روزها صدایی مرا میخواند صدای انتظار ... صبر چقدر برایم آشناست! گویی جنس تنش را میشناسم... سالیان سالعمرم را با آن سپری کرده م هوایش صاف است گاهگرمایش تنم را میسوزاند... پوست نازکم از حضور دائمش ملتهب شده گاه هم که بی تابیم را می بیند...از روی دلسوزی ...نم بارانی بر گلهای پژمرده دلم میریزد دوباره شادم میکند و دستم را میگیرد کمی با هم روزها و شبها را لی لی میکنیمو کمی با هم درد دل سنگ صبورم شده و دوستی قدیمی... به حضور آرامش عادت کرده ام و دستان نرمش را دودستی چسبیده ام با هم مرور میکنیم لحظه هایی را که با من سپری کرد و سپری کردیم، و به تمام آن لحظه ها میخندیم و از عبورشان شادیم ما با هم و برای هم میمانیم... Archivesخرداد 1391ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390 Authorsكيانوش سليماني(فامي)Links
تبادل
لینک هوشمند
LinkDump |